پیرزن گفت: درست است،این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد.
جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی، خرج برایت نمی تراشد.
جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد
در این بیشه زار خزان زده
شاید دوباره گلی بروید
شبیه انچه که در بهار بوییدیم
پس بنام زندگی .......
هرگز مگو
هرگز
تورابه جای همه کسانیکه نمی شناختم .......دوستت دارم
تورابه جای همه روزگارانی که نمی زیستم......دوستت دارم
برای خاطر عطر نان گرم وبرفی که اب می شود
وبرای نخستین گناه تو را به خاطر دوست داشتن
........دوستت دارم
گفتم خدایاازهمه دلگیرم؟گفت حتی ازمن؟
گفتم
خدایادلم راربودند!گفت پیش ازمن؟
گفتم خدایاچقددوری؟گفت تویامن؟
گفتم
خدایاتنهاترینم؟گفت بیشترازمن؟
گفتم خدایاکمک خواستم گفت
ازغیرازمن؟
گفتم خدایادوستت دارم گفت بیش ازمن؟
گفتم
خدایااینقدرنگومن!گفت من توأم،تومن…