خسته از تکرار شبها

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خسته از تکرار شبها

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

صد در صد بخونید خیلی جالبه

هواپیمایی درحال سقوط بود و یک چتر نجات کم بود، بنابر این یک نفر باید فداکاری می کرد.

زین الدین زیدان یک چتر بر داشت و گفت : من بهترین فوتبالیست جهان هستم و باید نجات پیدا کنم این را گفت و پرید .

برد پیت هم یک چتر دیگر بر داشت و گفت: من محبوب ترین هنرپیشه جهان هستم و باید نجات پیدا کنم. این را گفت و پرید.
...

احمدی نژاد هم یک چتر بر داشت و گفت: من باهوش ترین رئیس جمهور دنیا هستم و باید نجات پیدا کنم. این را گفت و پرید .

فقط دو نفر در هواپیما مانده بودند. یک پسر بچه نه ساله و پاپ ژان پل دوم . پاپ گفت: فرزندم ! من عمر خودم را کرده ام و آینده پیش روی تو است. بیا این چتر را بردار و خودت را نجات بده

پسر بچه گفت: احتیاجی نیست. اون آقاهه که می گفت باهوش ترین رئیس جمهور دنیاست، با کوله پشتی مدرسه من پرید بیرون


تو آبروی کسی را نمی بری آقا ...

دلم شکسته، دلم را نمی خری آقا؟

مرا به صحن بهشتت نمی بری آقا؟

اگر چه غرق گناهم ولی خبر دارم؛

تو آبروی کسی را نمی بری آقا ...

تو کلاس درس

معلم گفت بچه هاى عزیز امروز میخوام بگم دو آدم اول دنیا چطور به وجود اومدن!!
یکى از بچه ها گفت: خانوم اونو میدونیم بگید نفر سوم چطور به وجود اومد؟!!

صد در صد بخونید خیلی جالبه

روزی دروغ به حقیقت گفت: مــــیل داری با هم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم ، حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد. آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد . دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او را پوشید و رفت . از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود.

جالب

به شیطون میگن چی کار می کنی؟؟؟
میگه : 3 روز در هفته میرم امریکا درس میدم!!!!
میگن 4روز دیگه کجایی ؟
میگه : تو قم درس می خونم!!!!

طنز با حال ///صد درصد بخونید

ترکه و رشتیه میرن جهنم . رشیته می پرسه چه جوری مردی؟ ترکه میگه از سرما تو چی ؟ میگه من از تعجب ! رفتم خونه دیدم زنم خوابیده همه جا رو گشتم ، توی اتاق ، زیر تخت ، توی انباری ، توی کمد ، خلاصه دیدم هیچ کس نیست از تعجب سکته کردم ترکه گفت : خاک بر سرت اگه توی فریزر رو می گشتی نه من می مردم نه تو

الو ... خونه خدا ؟

الو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونهء خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمیده؟

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس . بله با کی کار داری کوچولو ؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم ... قول داده امشب جوابمو بده .

بگو من میشنوم .

مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...

هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره ؟؟؟؟

فرشته ساکت بود . بعد از مکثی نه چندان طولانی: نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی

میتونه تو رو

دوست نداشته باشه؟

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض

گفت :

اصلا اگه نگی خداباهام حرف بزنه گریه میکنما ...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛


بگو زیبا بگو . هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو ...

دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد و گفت:

خدا جون خدای مهربون، خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا ...

چرا ؟ این مخالف تقدیره . چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟
نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ

شدن و حرف منو نمی فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم . مگه ما باهم دوست نیستیم؟ پس چرا کسی

حرفمو باور نمیکنه ؟ خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟ مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد...


خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:
آدم ، محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه... کاش همه

مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.


کاش همه مثل تو مرا برای خودم و نه برای خودخواهی شان میخواستند . دنیا برای تو کوچک است ...

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی ...


کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخند برلب داشت ، آرام و آسوده ، در آغوش خدا به خواب فرو رفت.

طبیعت من این است که عشق بورزم/بخونید

روزی مردی , عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند

او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد , اما عقرب انگشت او را نیش زد

. مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد , اما عقرب بار دیگر او را نیش زد

. رهگذری او را دید و پرسید:"برای چه عقربی را که نیش می زند , نجات می دهی

" . مرد پاسخ داد:"این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم

هیچ وقت نامید نشو//صد درصد بخونید

تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود.
او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.
سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن بیاساید.
اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.
بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
...
از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:
« خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.
کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.
نجات دهندگان می گفتند:
“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم

اگه بچتون اینجوری بود چیکار میکردی

بچه میره پیش مامانش می پرسه:
مامان تو زنی یا مردی؟
مامان:زنم دیگه پس چیم؟!
بچه: بابایی چی؟اونم زنه؟
مامان: نه بابایی مرده!!!
...
بچه: راست میگی مامان؟
مامان: آره برای چی؟
بچه: هیچی ولش کن... دیگه کی زنه؟
مامان: خاله بتی....خاله آرزوو.....خاله نسترن....مامان بزرگت..
بچه: دایی سعید هم زنه؟
مامان: نه اون مرده..
بچه:از کجا فهمیدی زنی؟
مامان: فهمیدم دیگه، از قیافم...
بچه:چی؟!؟!؟! از قیافت؟یعنی چی؟
مامان:یعنی از اینکه خوشگلم...
بچه: یعنی هرکی خوشگله زنه؟
مامان:آره دخترم....
بچه:بابا از کجا فهمید مرده؟
مامان: اونم از قیافش....چون ریش داره ریشاشو میزنه زیاد خوشگل نیست دیگه!!!
-: یعنی زنا خوشگلن مردا زشتن؟
-: آره.....تقریباً....
-: ولی بابایی از تو خوشگل تره....
-: اوّلا تو نه شما بدش بابایی کجاش از من خوشگل تره؟
-: چشاش....
-: یعنی من زشتم مامان؟
-: آره....
-: مرسی.....
-: ولی دایی سعیدم از خاله بتی خوشگل تره...
-: از این استثنا ها هم بعضی وقتا میشه....
-: چی؟ اونی که الان گفتی چی بود؟
-: استثنا؟ یعنی بعضی وقتا اینجوری میشه....
-: مامان من مردم!!!!
-: نه تو زنی!!!!
-: یعنی من زشتم!!!
-: نه عزیزم تو ماهی فقط الان کودکی!!!
-: یعنی من زن نیستم؟
-: چرا جنسیتت زنه ولی الان کودکی!!
-: یعنی چی؟
-: ببین مامان، همه ی آدما یه شناسنامه دارن که جنسیتشون تو شناسنامه معلوم میشه و جنسیت تو توی شناسنمت زنه!!!
-: یعنی منم مامانم؟
-: آره تو مامانه عروسکاتی!
-: نه یعنی مامان واقعی ام؟
-: آره دیگه...تو مامان واقعی کوووچوولووو واسه عرووسکاتی...
-: مامان مسخره نشو....من چیم؟
-: تو کودکی!
-: کی زن میشم؟
-: وقتی بزرگ شدی!
-: من نفهمیدم کیا زنن؟
-: ببین یجور دیگه میگم....کی به تو شیر داد که بزرگ شی؟
-: بابا!
-: بابات کی به تو شیر داده؟!!!!؟!؟!؟!؟!؟
-: خوب هر شب بابا تو اون لیوان سبزه به من شیر میده بخورم!
-: نه الانو نمیگم وقتی کوچیک بودی؟
-: نمیدونم!
-: نمیدونم چیه؟من دادم دیگه!!!
-: کی؟
-: ای بابا زنها سینه دارن که باهاش شیر میدن ولی مردا ندارن!!!!
-: بابا هم سینه داره!!!!!!
-: آره سینه داره ولی باهاش شیر نمیده فهمیدی؟
-: خوب منم سینه دارم ولی شیر نمیدم پس مردم....
-: ای بابا ببین مامان جون خودت بزرگ بشی میفهمی!!!
-: الان میخوام....
-: هرکی روسری سرش کنه زنه هرکی نکنه مرده!!!!
-: یعنی تو الان مردی وقتی میریم پارک زن میشی!!!
-: نه ببین من چیه تو میشم؟
-: مامانم.
-: آفرین مامانا همشون زنن باباها مردن!!!
-: آهان فهمیدم!!!
_________________________________
نیم ساعت بعد
بچه:مامان یه سؤال بپرسم؟
مامان: آره ولی در مورد مرد و زن نباشهااا!
-: نه نیست! در مورده اون ماهیه..
-: خوب بپرس.
-: اون ماهیه مرده یا زن؟؟؟؟؟؟
ادامه ...

طنز باحال صد درصد بخونید

سه تا رفیق اصفهونی با هم میرن رستوران ولی بدون یه قرون پول .
هر کدومشون یه جایی میشینن و یه دل سیر غذا میخورن و اولی میره پای صندوق و میگه : ممنون غذای خوبی بود این بقیه پول مارو بدین بریم :
صندوقدار : کدوم بقیه آقا ؟ شما که پولی پرداخت نکردی .
میگه یعنی چی آقا خودت گفتی الان خورد ندارم بعد از صرف غذا بهتون میدم .
خلاصه از اون اصرار از این انکار که دومی پا ...

میشه
... و رو به صندوقدار میگه : آقا راست میگن دیگه ، منم شاهدم وقتی من میزمو حساب کردم ایشون هم حضور داشتن و یادمه که بهش گفتین بقیه پولتونو بعدا میدم .
صندوقداره از کوره در رفت و گفت : شما چی میگی آقا ، شما هم حساب نکردی !
بحث داشت بالا میگرفت که دیدن سومی نشسته وسط سالن و هی میزنه توی سرش .
ملت جمع شدن دورش و گفتن چی شده ؟
گفت : با این اوضاع حتما میخواد بگه منم پول ندادم .

عشق یعنی

عشق یعنی یه پلاک ،که زده بیرون از دل خاک
عشق یعنی یه شهید، با لبهای تشنه سینه چاک
عشق یعنی یه جوون، یه جوون بی نام و نشون
عشق یعنی یه نماز ،با وضو گرفتن توی خون...

401398_347194558707707_1733484791_n.jpg

دلم تنگ است

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به من هدیه کرد

دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلامش مرا در عشقغرق کرد

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می خواهد

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پرمهرش را میخواهد

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزودارد

دلم برای کسی تنگ است که گوشام شنیدن صدایش را حسرت میکشد

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم آرزوی دیدن چشمان نازش را دارد

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست

دلم برای کسی تنگ است که اشک چشمانم را با دستان گرمش پاک کرده

دلم برای کسی تنگ است که مرحم کهنه زخم هایم هست

دلم برای کسی تنگ است که تنها مونس شبهای دل بی قرارم هست

دلم برای کسی تنگ است که تنهاترین فرشتهقلبم هست

دلم برای کسی تنگ است که قلبم برای داشتنش عمرها صبر میکنه

دلم برای کسی تنگ است که حتی فکرکردن بهش باعث شادی و آرامشم میشه

دلم برای کسی تنگ است که حتی با شنیدن صداشضربان قلبمو تو سینه حبس

میکنم

دلم برای کسی تنگ است که وقتی کنارشم احساس امنیتمیکنم

دلم برای کسی تنگ است که اگه پیشم باشه حتی در دل زمستون احساس بهاری

شدن دارم

دلم برای کسی تنگ است که تحمل دوریش برام سخت تر از مرگه

دلم برای کسی تنگ است که ... ... ...