شخصی نزد همسایه اش رفت و گفت: گوش کن، میخواهم چیزی برایت
تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو میگفت...
همسایه حرف او را قطع کرد و گفت:
قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده ای یا
نه؟
گفت: کدام سه صافی؟
... اول از میان صافی واقعیت. آیا
مطمئنی چیزی که تعریف میکنی واقعیت دارد؟ گفت نه. من فقط آن را شنیدهام. شخصی آن
را برایم تعریف کرده است
.
سری تکان داد و گفت: پس حتما آن را از میان صافی
دوم یعنی خوشحالی گذرانده ای. یعنی چیزی را که میخواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت
نداشته باشد، باعث خوشحالی ام میشود.
گفت: دوست عزیز، فکر نکنم تو را
خوشحال کند. بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمیکند، حتما از صافی سوم، یعنی فایده،
رد شده است. آیا چیزی که میخواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم میخورد؟ نه،
به هیچ وجه
!
همسایه گفت: پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحالکننده
است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش
کنی.
آقایی از رفتن روزانه به سر کار خســـــــته
شده بود ، در حالی که خانـــــــمش هر روز در خانه بود !
او می خواســـــــت زنش
ببیند برای او در بیرون چه می گذرد ...