لطفا صبور باشید ، عکس ها در حال بارگذاری هستند …
لطفا صبور باشید ، عکس ها در حال بارگذاری هستند …
تصاویر متحرک – عکس متحرک –
![]() |
تصاویر متحرک – عکس متحرک –
تصاویر متحرک – عکس متحرک –
تصاویر متحرک – عکس متحرک –
تصاویر متحرک – عکس متحرک –
تصاویر متحرک – عکس متحرک –
تصاویر متحرک – عکس متحرک –
تصاویر متحرک – عکس متحرک –
پـَـ نه پَــ جدید مرداد ماه در ادامه مطلب…
رفتم سر خاک خدا بیامرزی دارم خرما تعارف می کنم، طرف برداشته می گه فاتحه است دیگه نه؟
پـَـ نه پَــ، خدا بیامرز زنده شده داریم جشن می گیریم!
.
.
.
یارو اومده میبینه همکارم توی اتاق نیست. باز میپرسه خانم فلانی نیست؟
پـَـ نه پَــ، هستن. افتادن پشت اون کمد. با خطکش بزن در بیاد!
.
.
.
رفتم تو سی دی فروشی می پرسم :ساخت ایران” رسید؟ می گه می خوای؟
پـَـ نه پَــ، خواستم ببینم سالم رسیده یا نه!
عکس زیر متعلق به کودکی چه کسی است؟
1) جهان پهلوان تختی
2) بروسلی
3)دکتر علی شریعتی
4)نویسنده وبلاگ
5) صدام حسین
6) هیتلر
7)خسته از تکرار شبها
8) هیچ کدام
9) خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد ! به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم ! به حرمت بوسه هایمان ! نه ! تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی ! قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد ! قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم
در نگاه اول یک پیرمرد (با دو چشم!!) را سوار بر اسب میبینید، درسته!؟ پس بیشتر دقت کنید.
به نظر شما کدامیک از این سربازهای وظیفه!! قدبلندتر هستند!؟
در نگاه اول صورت یک سامورایی را میبینید!؟ بیشتر دقت کنید تا بدن آن اسکیمو را هم ببینید.
دو دایره میانی را در تصویر زیر به دقت ببینید، کدام بزرگتر است!؟ (اشتباه کردید! برابرند)
این خط ها بنظر کج هستن ولی موازین!
بنظر مارپیچه اما چند دایره تو همه
این عکس متحرک نیست اما چشم ما اونو با موج می بینه
تو این عکس دو دختر و یک مرد هست می تونید اسب رو پیدا کنید؟
این مقاله فقط جنبه طنز و سرگرمی دارد و قصد توهین
به شخص خاصی ندارد.
1. همیشه سر خود را با تیغ بتراشید. طبق قانون بقای
ماده، اگر مویی درنیاید، چیزی هم برای ریختن نخواهد بود. با این تمهید دیگر کچل
نمیشوید؛ فقط تمام عمر بیمو خواهید بود.
2. یکی از دلایل ریزش مو، تغذیه نامناسب است. با توجه به ارزانی بیدلیل ارزاق، حتما در وعدههای اصلی یا میانوعدههای خود، از موادغذایی مقوی مانند مغز ران، چنجه، شاه میگو، لابستر، شنیسل پری دریایی و... استفاده کنید. اگر مانع ریزش موی سرتان نشوند، باعث خیلی چیزهای دیگر خواهند شد.
3. اگر موهای حساسی دارید، برایشان موسیقی ملایم پخش کنید. تحقیقات نشان داده موهایی که روزی دو تا سه ساعت در معرض موسیقی قرار میگیرند، حساسیتشان برطرف میشود؛ یعنی کلا بیحس میشوند. برای اینکه موهایتان جان سگ پیدا کنند و دیگر با انبر هم نشود آنها را کند، برایشان روزی دو ساعت این آهنگ را پخش کنید: همه چی آرومه/ من چهقدر خوشحالم!
4. بدون کلاهخود برنامههای شاد و مفرح تلویزیون را تماشا نکنید. تحقیقات یک کارشناس چینی که دیپلم ردی دارد نشان داده هفتاد درصد کسانی که تلویزیون میبینند، ناخودآگاه نیمی از موی سرشان را میکنند.
5. سر جای پارک، گیس و گیسکشی نکنید. همیشه مطمئن باشید بعد از یک ساعت جای پارک پیدا میشود؛ ولی موهایتان را که لای انگشت همشهری محترم باقی مانده با هیچ چسبی نمیتوانید دوباره سرجایش بچسبانید.
6. اگر پیکموتوری هستید، از گذاشتن کلاه ایمنی خودداری کنید. آدم مخش روی آسفالت بپاشد، بهتر است تا کچل بشود. بررسیهای یک دانشمند کچل روس نشان داده امکان کچلشدن کلهای که روی جدول پاشیده حوالی صفر است.
7. سرخپوست کچل تاکنون گزارش نشده است. هر چه سریعتر رنگ پوستتان را عوض کنید. البته مطالعات یک انستیتوی کچل درمانی در گوانگجو ثابت کرده با سیلی صورت را سرخ نگه داشتن باعث مودارشدن نمیشود.
8. خواننده شوید. تا امروز به جز یک مثال نقض، خواننده کچلی دیده نشده؛ اما شنونده کچل تا دلتان بخواهد دیده شده است.
9. سرمربی شوید. فوتبال معجزاتی دارد که آدم انگشت به دهان میماند. مشاهده شده طرف در دوران بازیکنبودن مو نداشته؛ ولی تا شده سرمربی، یکدفعه گیس گلابتون شده است.
10. از مالیدن قیر داغ روی پوست سرتان با بیل غیربهداشتی جدا خودداری کنید. چی؟ کدام آدم عاقلی با بیل غیربهداشتی این کار را میکند؟ یعنی میفرمایید آدمهای نادان اگر کچل بشوند، اشکالی ندارد؟ آیا میدانید آدم نادان کچلی که بیل غیربهداشتی هم دستش باشد، چهقدر میتواند امنیت جامعه را به خطر بیندازد؟ این را وقتی میفهمید که در آرامش مشغول برنزهکردن باشید، یکدفعه چشم باز کنید و ببینید یک آدم نادان کچل بیل به دست بالای سرتان ایستاده! پس توصیههای ایمنی را جدی بگیرید.
در این بخش به شرح یک جمله ای در مورد بعضی از کلمات میپردازیم ! کلماتی که آنچه از نامشان پیداست نیستند ! حتما شما هم با بعضی از شرح ها موافقید ! و شاید کلمات جدیدی برای شرح دارید !
طلاق: مرحله ای مابین ازدواج و مرگ .
کار: وقفه ای مشمئز کننده بین خواب و خواب .
فردا: یک تکنولوژی ساده برای رهایی از کارهای امروز.
مرگ: درمان دردها به طور ناگهانی و با کمترین مخارج .
مغز: ارگانی از بدن که ما فکر می کنیم که فکر می کند.
روماتیسم: عشقولانه ترین بیماری کشف شده تاکنون .
تجربه: نامی که آدم ها روی اشتباهات خود می گذارند .
پارادوکس: نسخه دو پزشک برای یک بیمار، نشانگر آن است .
دانشگاه: یک دوره چهارساله که … چیز بیشتری یادم نمی آید .
کشمش: انگوری که خود را ساعت ها زیر آفتاب برنزه کرده است .
راز: عبارتی که روزی قرار است به کسی بگویید و پشیمان شوید .
لباسشویی: یکی از لوازم خانگی که مخصوص خوردن جوراب است .
خلاق: آدمی که حداقل بیست دلیل برای انتخاب روش ابلهانه خود دارد.
بزرگسال: فردی که از سن رشد طولی گذشته و مشغول رشد عرضی است.
لوازم آرایشی: ابزاری که زن زیبا را زشت و زن زشت را زشت تر نشان می دهد.
عشق: یکی از خفن ترین بیماری های بشر که تنها راه از بین رفتنش، ازدواج است.
مالیات: می گویند باید با لبخند پرداخت کرد، اما من امتحان کردم، نقد می خواستند.
منوآل (هلپ): قسمتی از رایانه که به شما در یافتن سوال های بیشتر کمک می کند .
بیماری خوشخیم: یک بیماری که قرار نیست به این زودی ها از دستش خلاص بشوید .
بکاپ: کاری که همیشه وقتی یادتان می افتد انجام دهید که اطلاعاتتان به فنا رفته است.
گیاهخواری: طریقه ای از زندگی که قدیما، شکارچیان دست و پا چلفتی اختراع کرده بودند.
ازدواج: وقتی که دو نفر تبدیل به یک نفر می شوند، اما مشکل اینجاست که دقیقا کدام یک؟
رزومه: جمع آوری هرگونه اطلاعات غلط درباره خود به منظور دستیابی به یک شغل پردرآمدتر
پیری: وقتی آره یعنی نه، شاید یعنی حتما، جالبه یعنی خاطره و نوه آویزان از یخچال می شود.
هالک شگفت انگیز: بر و بچه های بدنساز، پس از پایان تمرین، چنین تصوری از هیکل خود دارند.
صداقت: حالتی که شما پس از نوشیدن هفده دلستر لیمویی پشت سر هم دچارش می شوید.
جالبه: کلمه ای که در چت های محترمانه، به منظور پایان مکالمه طرف مقابل استفاده می شود.
و غیره: علامتی که این مفهوم را می رساند؛ شما بیش از چیزی که واقعا می فهمید، می فهمید.
کمک های خارجی: انتقال پول از مردم فقیر در کشورهای ثروتمند به افراد ثروتمند در کشورهای فقیر.
پزشک: آدمی که با قرص هایش درد را از شما گرفته و با صورت حسابش، مرگ را به شما هدیه می دهد.
خانه داری: مجموعه کارهایی که درون خانه صورت می گیرد، شامل خوابیدن تا لنگ ظهر و تماشای تلویزیون
سیاست: هنر تقسیم کیک تولد، به گونه ای که هر کس احساس کند بزرگ ترین قطعه را صاحب شده است.
دبستان: روزهای خوش نوجوانی، مشق شب، فحش بابا، فلک معلم، شلنگ ناظم، خوشی در مراسم ختم.
فهرست خرید: لیستی که تهیه اش ساعت ها طول می کشد اما در فروشگاه به یاد می آورید که جا گذاشته اید.
آنتیک: وسیله ای که اجداد شما خریده اند و پدر و مادر شما خود را از شر آنها خلاص کرده اند و حالا شما دوباره برای خرید آن، پول گزافی پیاده می شوید.
فرانسه:
پسر: بن ژور
مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا
شیم!
دختر: با کمال میل موسیو!
ایتالیا:
پسر: خانوم من واقعا
شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!
دختر: من
هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با
کمال میل می پذیرم!
انگلیس:
پسر: با عرض سلام خدمت
شما خانوم محترم!
خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل
باشید باهم باشیم!
دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم!
ایران:
پسر:
پیــــــــــــــــــس ... پیس پیس
...
پـــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــس ... پیییییییییییییس
...
ســــــــوووووووو ... ســــــــــوووو ...
ســــــــــــس ...
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــس ...
پــــــــِـخخخخخخخخخ ...
چِــخـــــــــــــــه ...
هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ!
دختر:
خفه شو! کصافطِ عوضی! مگه خودت خوار و مادر نداری
راه افتادی دنبالِ ناموس
مردم،بی ناموس!
شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی!
ساعت 10 زنگ
میزنم!
[ تکنولوژی های برتر دنیا]
هی میگم اطلاعات خصوصی تونو نریزید روی گوشی!!! آدم مجبور میشه واسه امنیت گوشیش دست به به چه کارایی که نزنه!!
شما از گوشیتون چقد مواظبت میکنید؟
روزی فرشته ای نزد مرد پیری رسید . او را گفت تو را سه آرزو رسیده که خداوند آن را اجابت کند. مرد بسیار خوشحال گشت و خبر را به خانواده اش داد . زن او بعد از شنیدن سریع به مرد گفت که آرزو کن من جوان 16 ساله ای شوم و فوق العاده زیبارو . مرد که شوق زن خود را دید دلش به رحم آمد و پذیرفت و از خدا آْرزوی زن را خواست و خداوند اجابت کرد .
زن پیر به جوان 16 ساله ای تبدیل گشت . چند روزی گذشت تا اینکه زن نمک نشناس او بسیار متکبر شد و به مرد فشار آورد که او بسیار ازش جوان تر است و ناچارا او را ترک می کند . مرد از این اتفاق بسیار ناراحت گشت و با خشم فراوان سمت درگاه خدا رفت و آرزوی دوم را از روی خشم و غضب فراوان از کار زن ، به تبدیل کردن زنش به سگی طلب کرد .
آرزوی دوم هم اجابت و زن سگ شد .
زن که به شکل سگ درآمده بود به در خانه ی مرد پناه می آورد و ناتوان به سخن ، بی صدا گریه سر می داد . فرزندان که از اتفاقات باخبر بودند . دور مرد را گرفتند و گریه کنان از حالت مادرشان درخواست کردند تا مادرشان را به حالت اول بازگرداند . مرد که اصرار فرزندان را دید و دل خودش هم به رحم آمده بود آرزوی سوم را به برگرداندن زن به روز اول (همان پیری) انجام داد . به این ترتیب سه آرزوی مرد با رفت و برگشت های بی خواص از سوی زنش از دست رفت .
- پیام اخلاقی :
زن باعث و بانی تمامی آرزوها و رویاهای مرد و نیز عاملی مخرب است که :
مثل بختک تو زندگی مرد افتاده و نمیره بیرون لامصب! اون پیرمرد هم جای اینکه آرزو کنه نسل زن جماعت از رو زمین پاک شه آرزوهاشو بر باد داده . ای کاش خدا به من اینجور فرصتی بده میدونم چی کار کنم!!!
در شروع کلاس درس، لیوانى پر از آب به دست گرفت. آن را بالا نگاه داشت که
همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان
جواب دادند 50 گرم، 100 گرم، 150 گرم.
استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم
دقیقاً وزنش چقدر است. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین
طور نگه دارم، چه اتفاقى خواهد افتاد.
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقى نمی افتد.
استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقى می افتد؟ یکى از
شاگردان گفت: دست تان کم کم درد می گیرد. حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را
نگه دارم چه؟
شاگرد دیگرى جسارتاً گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت
فشار قرار می گیرند و فلج می شوند. و مطمئناً کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه
شاگردان خندیدند. استاد گفت: خیلى خوب است. ولى آیا در این مدت وزن لیوان تغییر
کرده است؟ شاگردان جواب دادند: نه پس چه چیز باعث درد و فشار روى عضلات می شود؟ من
چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند: یکى از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقاً . مشکلات زندگى هم مثل همین است. اگر آنها را چند دقیقه در ذهن
تان نگه دارید، اشکالى ندارد. اگر مدت طولانی ترى به آنها فکر کنید، به درد خواهند
آمد. اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کارى
نخواهید بود.
فکر کردن به مشکلات زندگى مهم است. اما مهم تر آن است که در پایان
هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید. به این ترتیب تحت فشار قرار نمی
گیرید، هر روز صبح سرحال و قوى بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و
چالشى که برایتان پیش می آید، برآیید! دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین
امروز زمین بگذار. زندگى همین است!
روزی
بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول
بود او را کیسه ننمودند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت
را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که
چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند.
بهلول
باز هفته دیگر به حمام رفت ولی ....
این
دفعه تمام کارگران با کمال احترام او را شست و شو نموده و مواظبت بسیار نمودند ،
ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران موقع خروج از حمام بهلول فقط یک دینار به آنها
داد ، حمامی ها متغیر گردیده پرسیدند سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست
؟
بهلول
گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده پرداخت نمودم و مزد آن روز حمام را
امروز می پردازم تا شماها ادب و رعایت مشتری های خود را بنمایید.
زن و شوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: “یواشتر برو من می ترسم” مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: “خواهش می کنم، من خیلی میترسم.” مردجوان: “خوب، اما اول باید بگی دوستم داری!” زن جوان: “دوستت دارم، حالا میشه یواشتر برونی؟” مرد جوان: “مرا محکم بگیر” زن جوان: “خوب، حالا میشه یواشتر؟” مرد جوان: “باشه، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، آخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه.”
روز بعد روزنامه ها نوشتند برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید. در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.
مرد از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند و این است عشق واقعی!
کشاورزی
الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی
کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد
زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر
بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم
با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما ... الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می
تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها
بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم
همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و
روستائیان از چاه بیرون آمد ...
مشکلات،
مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم،
اول
اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند
و
دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود! و ثابت کنیم که از یک الاغ کمتر
نیستیم
هههههههه
شاگردی
از استادش پرسید.عشق چیست؟
استاد
در جواب گفت به گندمزار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از
گندمزار به یاد
داشته
باش ک نمیتوانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی. شاگرد به گندمزار رفت و پس از مدتی
طولانی
برگشت,استاد
پرسید-چه اوردی؟وشاگرد با حسرت گفت-هیچ!!! هرچه جلوتر میرفتم وشه ای بزرگتر میدیدم
و
به
امد یافتن بزرگترین خوشه تا انتهای گندمزار رفتم!!!
استاد
گفت ((عشق یعنی همین))
شاگرد
برسید ازدواج چیست؟
استاد
گفت-به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش که باز هم نمی
توانی به عقب
برگردی.
شاگرد رفت و پس از مدتی کوتاه با درختی برگشت-استاد پرسید چه شد؟ شاگرد در جواب او
گفت
-به
جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم انتخاب کردم ترسیدم که اگر جلوتر بروم باز
دست خالی
برگردم!!!استاد
گفت((ازدواج یعنی همین))