خسته از تکرار شبها

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خسته از تکرار شبها

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

DIY_H خسته از تکرار شبها

این لحظه که برایتان این دل نوشته ها را می نگارم...دلم سخت پریشان...دربدر...بد احوال...تیره و ابری...غمگین و فرسوده..از غربت....دوری از خویش..و دوست...خورشید خوشی هایم گویی دیگر سر از خواب غروب برنخواهد داشت....امروز برایم چه فرسودنی روزیست...خواب و خیالی که ما از سرزمین های دیگر برای خود ساخته ایم...سراب است...کهنه و نابود شدنیست...هر جا هم باشی باز دلت هوای خانه دارد...این باور تمام مردمان غربت نشین است....کمی که به خود باز می گردم...باز حس زیبای عشق مرا دلداری می دهد...دست مرا می گیرد به فراسوی خیال آنجا که هه چیز ش زیبا ..دوست داشتنی..دل انگیز...بهاری...بازیگوشی...مردمانش اهل...سخنانشان بی کنایه...قابل فهم...ساده به رنگ خدا...من به همه چیز به رنگ تو می نگرم ای عشق..چون رنگی بی رنگ تو نشناختم....دستم رها مکن..سخت بی تابم....پزیشانحال..درمانده...اما امیدوار به همین قول وقرار عشق....که سادگیش مرا زندگانی بخشیده...به روحم طراوت...تازگی...به چشمانم فروغ....به امیدم تداوم حیات.....چه که نداده.....من غرق آتش عشقم...باور نداری حرف هایم را درتنهاییت نجوا کن تا از پنجره دلت.....بوی باران عشق را بشنوی....من بی تو دمی قرار وآرام ندارم ......مرا...پرواز بیاموز...از این زمین غریب آباد خسته ام....خسته.....آه عشق...وای عشق....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد