خسته از تکرار شبها

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خسته از تکرار شبها

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سوار تاکسی بودم , دیدم یه دختر خوشگل و سنگین جلو نشسته,
پیاده شد , دست کرد تو کیفش , گفتم مهمون ما باش خانوم خوشگله
دیدم از تو کیفش یه قبض در آورد داد به راننده گفت
" پس این قبض و بگیر بابا , وقت برگشتن برو عکسهای منم از آتلیه بگیر "
ریدم به خودم, خواستم جمعش کنم , گفتم
" دخترتون هستن , ماشالا چقد حالت چشما و فرم صورتشون شبیه شما بود "
راننده گفت " بیخود شیرین زبونی نکن , دختر ناتنی منه , الان میبرم یه جا مهمون " کردن " و یادت میدم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد